تو در کدام ثانیه می آیی

بگو ساعتها را

در همان لحظه نگه دارم

میخواهم

سیر تماشایت کنم



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:21 | نویسنده : ...... |

حـــــآلا که رفتی...

امآ بــــدون که دارمِـــت!!!

هســـتی...

همــیشه...

هرجـــآ...

فقط ...

در آغــــوش دیگری!!!



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:19 | نویسنده : ...... |

خَستِـﮧ شُدم

بَس کِـﮧ

دِلَم رَنجید و خَندیدَم



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:16 | نویسنده : ...... |


دوستت دارم

و آفتاب بغلم می‌کند

پشت میز اداره‌ام می‌گذارد

دیگر غروب است

آفتاب هم به خانه‌ی خود می‌رود

نمی‌دانم راه خانه‌ی من کدام است



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:14 | نویسنده : ...... |

میگفتند:

سختی ها نمک زندگــــــی است

امّا چرا کسی نفهمید

"نمــــــک" برای من که خاطراتم زخمی است

شور نیست

مزه "درد" میدهد



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:11 | نویسنده : ...... |

 
هیچ وقت نفهمیدم...
 

چرا درست همان کسی که...
 

فکر میکنی با همه فرق دارد...
 

یک روز...
 

مثل همه...

تنهایت میگذارد...؟!!



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 18:7 | نویسنده : ...... |

زنـدگــي انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـيـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــوري ميکـنـم

او بــا بـي صـبـري ِ تـمــام

هـول ميزنــد بـــراي ضـربــه بـعــد .... !

کـمـي خـسـتــگـي در کــن ، لـعـنـتـــي ...
خـيــالـت راحـت روزگار !!....

خـسـتـگــي ِ مــن

بـه ايـن زودي هــا دَر نـمـي شـود



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 17:57 | نویسنده : ...... |

دلم گرفته از آدمايي كه ميگن دوستت دارم

اما معنيشو نمي دونن،

از آدمايي كه مي خوان مال اونا باشي

اما خودشون مال تو نيستن

از اونايي كه زير بارون برات مي ميرن

و وقتي كه آفتاب ميشه همه چيز يادشون ميره



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 17:55 | نویسنده : ...... |

باید بد جنس باشی ...!تا عاشقت باشند...!

باید خیانت کنی! تا دیوو نه ات باشند...!

باید دروغ بگی ...! تا همیشه تو فکرت باشند ...!

باید هی رنگ عوض کنی ...! تا دوستت داشته باشند ...!

اگه ساده ای ...! اگه باوفایی ...! اگه یک رنگی ...!

همیشه تنهایی ...!



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 17:43 | نویسنده : ...... |

خدایا جای سوره ای به نام * عشق * در قرآنت خالیست که

اینگونه آغاز میشود : قسم به روزی که قلبت را میشکنند

و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 17:42 | نویسنده : ...... |

اگر دلت گــرفت ، سکــوت کــن . . .
این روزها هیــچ کس معــنی دلتــنگی را نمی داند . . .



تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, | 17:38 | نویسنده : ...... |

کل دنیا را هم که داشته باشی...


باز هم دلت می خواد...


بعضی وقت ها... فقط بعضی وقت ها...


برای یک لحظه هم که شده...


همه ی دنیای یک نفر باشی...!



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:15 | نویسنده : ...... |

انکه دستش را انقدر محکم گرفته ای دیروز عاشق من بود
 
 دستانت را خسته نکن دیر یا زود تو هم تنهایی...



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:13 | نویسنده : ...... |

هی غریبه...

روی کسی دست گذاشتی که همه ی دنیامه

بی وجدان

انقدر راحت بهش نگو عزیزم

سختمه...



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:10 | نویسنده : ...... |

بهترین پیام دنیا

 یا بمان و امید فردایم باش یا دیروزم را برگردان و برو....



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:7 | نویسنده : ...... |

هیچ می دونستی

زیباترین عاشقانه‌ای که واسم گفتی

وقتی بود

که اسمم رو با «میم» به انتها رسوندی؟!

 

 



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:5 | نویسنده : ...... |

چـقــدر بـگـــویـم ؟


قــرص آرامـم نـمـــی کــنــــد !!!


آغـــوش تــ ــ ـــو

تـنـهــــا آرام بـخـش  مـــــن اسـت

نمی‌دانم چه سرّی دارد!


اسم كوچكم هزار بار هم گفته شود


به پای یك بار گفتن تو نمی‌ رسد...

 



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:2 | نویسنده : ...... |

همه گفتن:عشقت داره بهت خيانت مي کنه!

 

گفتم:مي دونم!

 

گفتن:اين يعني دوستت ندارهاااا!

 

گفتم: مي دونم!

 

گفتن:احمق يه روز ميذاره ميره تنها ميشي !

 

گفتم:مي دونم!

 

گفتند:پس چرا ولش نمي کني..؟!

 

گفتم:اين تنها چيزي که نمي دونم....



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 20:17 | نویسنده : ...... |

عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات...

 

همیشه در پی كسی باش که...

 

با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت...

 

حاضر باشد به تو عشق بورزد...

 

 و تو را به همه دنیا نشان بدهد...

 

و بگوید كه:

 

این تمام دنیای من است...!!!!!!



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 20:17 | نویسنده : ...... |

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی..
یـــک نقطـــــه..
یـــک لبخنـــــد..
یـــک نگــــــــاه..
یـک عطر آشنـا..
یــک صــــــــدا..
یــک یـــــــــــاد..
از درون داغونـــت می کــــند..
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی...!!



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 19:54 | نویسنده : ...... |

عشق مثل آب میمونه که میتونی اونو تو دستت قایمش کنی. آخرش یه

روز دستاتو باز می کنی میبینی نیست قطره قطره چکیده بی اینکه تو

بفهمی اما دستت پر از خاطرست...



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 19:46 | نویسنده : ...... |
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را

دیروز می مردن ، فراموش می شدن آرام آرام ...
امروز چه زود از یاد می رویم بی آنکه بمیریم ...

چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم,میروم تا در غبار غم فراموشت کنم



آری راست میگویی من همان دروغگویی هستم
که عشق را در قلب خود دفن کردم تا در خموشی ظلمانی خانه در غمه جداییش بسوزم وبمیرم
آری من درغگویم ولی امروز شاد تر از هرروزم .....زیباست.


تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, | 21:33 | نویسنده : ...... |



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:56 | نویسنده : ...... |

کاش عاشقت نبودم  ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم . . .
که شبهایم  را با چشمان خیس سحر کنم ، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم . . .
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ، تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد . . .
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد . . .
دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد . . .
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم  . . .
قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است
چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند
کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ، مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ، دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت !



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:50 | نویسنده : ...... |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:42 | نویسنده : ...... |

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته
گل رز پنهان شد ....



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:38 | نویسنده : ...... |

دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:32 | نویسنده : ...... |



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:30 | نویسنده : ...... |

تو نبودی دل به دل راهی نداشت
از خیال عشق آگاهی نداشت
 تو نباشی تا قیامت بی کسم
 در تمام زندگی دلواپسم



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:27 | نویسنده : ...... |

ای کاش تنها یک نفرهم دراین دنیا مرایاری کند،ای کاش میتوانستم

باکسی دردودل کنم تابگویم که،من دیگرخسته ترازآنم که زندگی کنم

تاابدغم شبهایم را،تابفهمنددردتن خسته وبیمارم را،قانون

دنیا"تنهایی"من قانون عشق است وعشق ارمغان دلدادگیست واین

سرنوشت سادگیست...



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:40 | نویسنده : ...... |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 17 صفحه بعد
  • سیتی جاوا
  • لیموزین